فقط 60 ثانیه
شب، روانداز سیاهش را بر پیکر خسته شهر افکنده بود و چشمک زدنهای سِحرانگیز ستارگان، صفحه سیاه آسمان را آذین می بست.
صدای جیرجیرکها هم موسیقی دلنشینی برای این صحنه باشکوه می نواخت.
از بستر برخاست ، آرام داخل حیاط شد و کنار حوض ایستاد .
آستینهایش را با طمأنینه بالا زد و دستش را توی آب زلال و خنک حوض فرو کرد و سرش را به طرف آسمان گرفت و ...
نگاهش غرق شکوه ستارگان شد...
چشمانش مسحور جلال و جمال پروردگار شد...
هیبت و عظمت کائنات شیدایش کرده بود...
«انّ فی خلق السماوات و الارض و اختلاف اللیل و النهار... »
...
صدای الله اکبر مؤذن که بلند شد، تازه به خودش آمد و فهمید هنگام نماز شبش گذشته و وقت نماز صبح رسیده ...
علی بن الحسن، امام زین العابدین همه این چند ساعت را غرق در زیبایی و شکوه آسمان شب شده بود!
چه مناجات دلکشی کرده بود آن شب...
اللهم صلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرجهم |